الف.

 سلام.

  ماه کامل است. می‌درخشد. بی‌هیچ ابری در کنارش. سکوت. در هم شکسته‌ام از نادانسته‌گی‌م. اوها می‌دانند، که چه می‌خواهد، که چه خواهند کرد، که چه می‌شود. من هیچ. من کیستم؟ گریه‌ای که نمی‌آید و دادی که بی‌صداست، مث یه کوه بلند! خسته و آشفته‌ام. ملول‌م چه بسیار. درد می‌کند جای تازیه‌ها بر تن‌م. زنده‌گی؟ چیست این؟ نمی‌دانم. مویه‌ای‌ست بر نادانسته‌گی. آااااه. فریادددد. که من حتا نمی‌توانم بگویم. زبان دارم، نمی‌چرخد. دست دارم نمی‌رقصد. بی‌مایه نیستم من تنها فرومایه‌ی این شهرم. خسته‌ام. صدای باد می‌پیچد در ناله‌های یخچال. کیست آن کس به یاری‌م ینصرنی؟ نیست کسی در این بازیِ کثیف؟ من یک شهروندِ مافیا هستم. تنها. خبیث‌ترین هفت‌های عالم بر من خشم می‌بارند و این هیچ نیست از آن‌چه که باید بگویم که نمی‌دانم.

صفحه‌ی 285 - مویه‌ای بر بی‌مویه‌گی

صفحه‌ی 283 - حای درد‌م، درد می‌کند.

صفحه‌ی 282 - من که ملول گشتمی... !

بگویم ,نمی‌دانم ,فرومایه‌ی ,خسته‌ام ,شهرم ,صدای ,که چه ,در ناله‌های ,ناله‌های یخچال ,می‌پیچد در ,باد می‌پیچد

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مقالات علمی مطالب شاد و با حال دورهمی خدمات تعمیر آدرس لیست قیمت فروش نمایندگی کولر گازی اسپلیت در شیراز - عظیمی فروشگاه اینترنتی اویتاآرت روز نوشت ها خرید و فروش آهن و فلزات ساختمانی گروه شیپور تهران روز نوشته های ملی علــی جـــوان